loading...
.: دوروز شیرین دنیای من :.
زهرا بازدید : 105 سه شنبه 27 اسفند 1392 نظرات (0)

من اومدم بایه پست جدید که قرار بود خیلی زود تر از اینا بزارمش ولی  به دلایلی نشد

یکیش این که نتمون قطع شد

دومیشم واسه اینه که رفتم مسافرت...راهیان نور...برای اولین بار

خب ..قراربود از پیچوندن کلاسا بنویسمو عکس بزارماز خود راضی

هفته ی آخر دانشگامون به دلیل وجود موجودات موذی(ساس)  دانشگامون تقولق شده بود ینی تقو لق کرده بودیمابلهکه متاسفانه قبل از عید چوبشوخوردمگریه تویکی از درسام غیبتم 3تا شد ینی زنگ خطرگریهخدابه دادم برسه...

ازاون جایی که پیچوندن کلاسارو حق طبیعی خودمون میدونستیماز خود راضیدست به چنین کارهای خطر ناکو پرریییییییییییییسک میزدیم(حالا انگار چیکار میکردیم)قهقههمثلا....

در مواقعی که صبح تا شب کلاس داشتیم کلاس هارا یکی در میان میرفتیم وانگارکه کار خارق العاده ای انجام داده باشیم کلی هم ذووووووووق میکردیم وبه خود میبالیدیم واقعا که متفکر

حالا بگم از کارهایی که مابین کلاس ها برای پر کردن وقت پیچوندن میکردیم

دانشکده ی ما توی گرگانه وبیشتر همکلاسی های من از اطراف گرگان اننننننننننند مثل.... کردکوی ،علی آباد ،بندر گز و..........

مانیز برای پرکردن اوقات خود گاهی همراه همکلاسی های علی آبادیمان به علی آباد میرفتیم(فاصله ی گرگان تا علی آباد حدودا 40دقیقست)

دلیل رفتن ما به آنجا هم خود همکلاسیهایمان بودند زیرا از قیمت های ارزان مغازه های آنجارا به ما میگفتند وماهم وسوسه میشدیم که به آنجاه برویم وانقددددر این رفتو آمد ها را تکرار کردیم که دوستانمان به غلط کردن افتادند ومیدانم تا عمر دارند دیگر حرفی از بازار علی آباد نمیزنندچشمک

دومین راه حل برای پر کردن این اوقات رفتن به نهار خوران بود که به صورت گله ای صورت میگرفتعینک

ما باواحد میرفتیم نهار خوران وباواحد برمیگشتیم ینی در حدی بودیم که صندلی های طرف خانوم ها را کلاااااااااا اشغال میکردیم وکل واحد راروی سرمان میگزاسشیمنیشخند

اینجوری نگام نکنید خب چیکار کنیم وقتی20 نفری برید یه جایی خود به خود بلبشو میشه چه ادم بخواد چه نخوادنگران

توی واحد ردیف آخری که دوستام نشتسه بودن یه خانومی که از قیافه وتیپشم معلوم بود نرمال نیست نشسته بود وانگار از ما خوشش اومده باشه یه جوری نگامون میکردمتفکربادوستام که اطرافش بودن حر ف میزد یه دفعه ای گوشیشودر آورد زنگ زد به یه نفر که فلانی کجایی؟من چند تا دختر خوب پیدا کردم میتونی بیای ببینیشون؟؟؟؟؟؟؟؟؟سوالوقت تمام

ماهم که کلا هنگیده بودیم ازدوستم پرسید کجا میریدو تاساعت چند میمونید اونم یه آدرس الکی دادفرشتهیهوزنه گفت پس منم باهاتون میامتعجب

همه داشتیم فکر میکردیم که چجوری اینو به طور محترمانه از سرمون باز کنیم که خداروششششششششششششکککککککر توی چند تاایستگاه بعد پیاده شد نیشخنداز پایین داشت داد میزد من ساعت5 فلانجا منتظرتونمااا دیر نکنید...ماهم که عاشق دوباره دیدنش بودیم گفتیم

باشهقهقهه

بالاخره رسیدیییم نهار خورانو پیاده شدیم یکمی پیاده روی کردیم وعکس گرفیمو برگشتیم پایین ینی تو شهر و رفتیم شیر موز بستنی خوردیم وبه طرف خانه روانه شدییییمزبانتوادامه مطلی چند تا عکس از نهار خورا ن میزارم

انشاالله دفعه ی بعد از اردوی تلخو شیرین راهیان پست میزارم

 

 

خدا نگهدار

 

 

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 16
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 41
  • بازدید ماه : 138
  • بازدید سال : 765
  • بازدید کلی : 7,602
  • کدهای اختصاصی
    وبلاگکد لوگوی نوروز