دوم راهنمایی بودم
همیشه ازمدرسه تاخونروباتاکسی میرفم اما اونروز دوستم گفت بیا باهم پیاده بریم تاهم من خونمونو بهت نشون بدم هم توگفتم باشه وحرکت کردیم...
توی راه کلی حرف زدیم تا اینکه رسیدیم دم خونشون
خونشونو بهم نشون داد
نزدیکه خونمون بود واسه همین راحت میتونستم ادرس دقیقمونو بهش بدم...
خداحافظی کردیمو من رفتم طرف خونمون
دم درکه رسیدم چون سر ظهر بود نمیخواستم زنگ بزنم چون امکان داشت مامانم اینا دستشون بند باشه واسه همین میخواستم باکلیدم دروبازکنم
دستموکه بردم طرف کیفم............
دیدم ای داد بیدااااااااااااااااااااااااادکیففففففففففففم
کیفم نبود!! ! ! ! !!!!!!!!!!!
فهمیدم تومدرسه جا گذاشتمش
فک کن منه بچه مدرسه ای مگه غیر کیفم چیز دیگه ای هم دارم؟؟؟؟؟
اومدم خونه به مامانم اینا گفتم
من.......مامانم..........کیفم.........
هیچی دیگه بابابام برگشتم مدرسه
شیفت بعدم که ابتدایی ها بودن دیگه کیفم شده بود مثه یه دسته گلللللللل