به نام آنکه عهدش وفاست
چندوقت پیش توی گرگان نمایشگاه گل برگزار شده بود م
،ماهم که عاشق گلللللللقرارگذاشتیم یه روزی که بیکاریمو وقت داریم باهم بریم خلاصههههههه....
بالاخره زمان فرارسید ماهم از فرصت استفاده کردیمو حرکت کردیم به طرف نمایشگاهدقیقا یادم نیست چندنفر بودیم6،7،8؟؟؟؟فقط میدونم 2تاماشین شده بودیمکلاماعادت داریم دسته جمعی یابه قول دوستام گله ای برییم گردش
نمایشگاه توی ساختمون هلال احمر گرگان بود که من دقیقا نفهمیدم کارایی این ساختمئنه چیه؟آخه واردحیاطش که میشی هم دانشگاه علمی کاربردی هست،هم سالن ورزشی هست،هم زمین فوتبال،هم خودساختمون هلال احمر هم.....تازه اون موقعم که نمایشگاهم بود
خب...راستش یه چند وقتی بود ک منو دوستم فاطمه تصمیم گرفته بودیم بریم کارت اهدای عضو بگیریم اونجاهم تاچشممون افتاد به ساختمون هلال احمر یادش افتادیمو گفتیم بریم بپرسیم شرایطش چیه وچه مدارکی لازمه؟
رفتیم تو ساختمون (دسته جمعی) وازونجاکه مااونجارونمیشناختیمو نمیدونستیم باید ازکی سوال کنیموکجابریم هرکدوممون رفتیم سمت یه اتاق نمیدونم چراماهر جامیریم اونجارومیذاریم روسرمونخلاصه بعداز گشتنو سروصداکردن متوجه شدیم همه ی دراقفلهوکسی توساختمونه نیست اونم ساعت11صب بالاخره پس از تلاش های مکررمااااااا یه اتاقی رو پیدا کردیم که درش باز بودویه نفرم توش بودماهم رفتیم تواتاق(همه باهم)بیچاره مرده دیگه قیافشو خودتون تصورکنید دیگه
راستی یادم رفت بگم دانشگاه مادخترونست این دوستامم همه دخترنوهیچ گونه موجود فضایی ای در کار نیست
خب...بالاخره زبون باز کردیموموضوع روبه مرده گفتیم اونم گفت برید پیش آقای فلانی تواتاق فلان ماهم تشکرکردیمورفتیم اونجا که دیدیم بلللللله اینجاهم بستستدوباره برگشتیم همون اتاقه وگفتیم کسی اونجا نیست گفت یه چند دقیقه صبر کنید تشرررریف می آورند ماهم تواین چند دقیقه رفتیم تونمایشگتهویکم گل خریدیمو دیدیمو عکس گرفتیمخوشم میاد از هر جا که باهم رفتیم عکسم داریم
اینم چند تا ازون عکسا که تو نمایشگاه گرفتیم البته با سانسو...از الان گفته باشششششششششششم من واسه تواناییم تو سانسور کردن ممکنه پیشنهادهای کاری زیادی بهم بشه ولی من قبول نمیکنم خودتونو اذیت نکنید
خب..بعداز اینکارها دوباره برگشتیم تو ساختمون هلال احمر که خداروشککر بادر باز مواجا شدیمراستی یادم رفت بگم ماتونمایشگاه نصف بچه هارو گم کردیمو تو عکسا نصفه ایم
دروباز کردیمو رفتیم تو دیدیم 2تا موجود فضاییینی 2تا پسر اونجانو لم دادن روصندلیشون ماروکه دیدن چشاشون 4تاشد
ماهم باکمال خونسردی رفتیم بهشون گفتیم واسه ثبتنام کارت اهدای عضو امدیم اونام نفری یکی فرم دادن بهمون گفتن باید پرکنید،خب منو فاطمه که خیلی وقت بود میخواستیم همچین کاری انجام بدیم ولی بقیه تحت تاثیییییییییر عمل خالص وخداپسندانه ی اینجانب واونجانب ینی فامه جوووووون قرار گرفتنو اومدنمن میدونستم دوستام توهر زمینه ای پاین ولی نه تا این حدآخیییییی آجی ها ی من
خب فیلم هندی تموم شد دیگه بریم سر ادامه
هممون یه حس خاصی داشتیم انگار داشتیم سند مرگمونو امضا میکردیم...انگار قراربود همون لحضه ببرنمون تو اتاق عمل....نمیدونم شما هم ثبتنام کردین یا نه احتمالا تاپبتنام نکنید نمیفهمید من چی میگم
آخره فرمه یه متن خییییلی قشنگوتاثیر گذار نوشته بود که ازش عکس گرفتم
موقع فرم پرکردن بچه ها هی تیکه مینداختنو میخندیدیم مثلا دوستم میگفت من نمیخوام دماغمو اهدا کنم میخوام اون زیر نفس بکشم
وسطای فرم بودیم که یهو پسره گفت میدونستید باید10هزار تومنم پول بدین واسه ثبتنام؟باید برین پیش یه دکتر معتبر آزمایش بدین؟باید این کاروکنید اون کاروکنید باید باید باید.....ماهم که هنگ کرده وفقط گوش میکردیم که یهو دوستم گفت میخواین تیکه تیکمون کنید پولم میخواین؟
منم داشتم به آزمایشی که گفته بود فک میکردم آخه خیلی از آمپول میترسم
ههمون داشتیم فک میکردیم که چجوری فلنگو ببندیم که یهو پسره گفت شوخی گردم شمافقط باید فرمو پرکنید واقعاکه
ماهم فرمو پرکردیمو دادیمو حرکت کردیم به طرف دانشگاه آخه کلاس داشتیم...
توی راه یکی از دوستام مهسا جووووون) که ضربتی تصمیم گرفته بود خیلی ناراحت بود میگفت وقتی بهش فک میکنم میتر سم آخه خودشو تواتاق عمل تصور میکردالبته حقم داشت طفلک تصمیم آسونی نیست که ولی این بیچاره تحت تاثیر ماقرار گرفته بودو اومده بود منم اگه جاش بودم حالم بدتر از اون بود
برگشتیم دانشگاه وریانباشه به همه گفتیم رفتیم ثبتنام کردیم
عکسالعملا متفاوت بود یکی میگفت چرا منو نبردین ؟یکی میگفت کاش منم میومدم،یکی میگفت شما دیوونه اید این چه کاری بود؟؟؟؟؟ینی در این حد عقاید دوستای من به هم نزدیکه هاااا
حالا بگم از حالوروز مهسا اون موقع: هی ما میگفتیمو اون فک میکرد کریه میکرد ماهم از گریش خندمون میگرفت هی میخندیدیم
مهسا فکر فکر فکر ....گریه گریه گریه....
حالا ماهم هیی خنده خنده خنده....
طفلک دید ماکوتاه نمیایم پاشد اومد توسالن نشست که ادامه گریشو بکنه ماهم رفتیم دنبالش ادامه خندمونو بکنیم
راستی ازش عکسم گرفتیم یکی دیگه از دوستامم رفت کنارش اداشودر آورد که تو عکسم هست
آخرشم مهسا فرداش رفت فرمشو پس گرفت
یادتون باشه واسه این کارا ضربتی تصمیم نگیرید
پایان