این هفته اولین هفته ی آموزش بود,بعددو سه هفته تعطیلی که من همشو خواب بودم به دودلیل یکی اینکه خستگی ترم قبل ازتنم دربره دوم به خاطر این که تو این ترم. حسرت خواب به دلم نمونه یه همچین آدم آینده نگری هستم من
خب...من این ترم شنبه هام خالیه خداااروشکر
شنبه این هفته اولین بارندگی زمستونی روداشتیم اونم برف...وای که چه به موقعوخوب بود, چندماهی میشد که بارون نیومده خیلی بده توشمال بارون نیاد
خداروشکربرف اینجا زیاد نبودولی تو جاهای دیگه ی شمال خیلی زیاد بودو خسارتهای زیادی وارد کرده بود خداروشکر به خیر گذشت
حالابریم سر دانشگاه....
هفته ی اول معمولا کسی نمیره دانشگاه الا منو همکلاسیام نیست که ما تشنه ی علمیم دلمون نمیاد حتی یه روزواز دست بدیم بععععععععله این طوریاست
خلاصهههههههههههه هر روز پا میشیم میریم دانشگاه توکللللل دانشگاه فقط هم کلاسیهای منن وگر نه کسی نیست حتی یه روز تاساعت 6ونیم ایناکلاس داشتیم دیدیم زورمون میاد تا اون موقع بمونیم 5فلنگو بستیم بریم خونه وقتی اومدیم تو حیاط دیدیم در دانشگاهو بستن
حالا خداروشکر نگهبانه بود دروبرامون باز کرد حالا فک کن ما تا آخرمیموندیم نگهبانه هم میرفت
خلاصه این طوریاست ...امیدوارم ترم خوبیو بادوستای گلم بگذرونیم همین.....