بازم سلام....
تا اونجایی گفتم که آرزو رفته بود آمار هفتاد نفره ی ماروداده بود.....
اونام گفتن نمیشه هفتاد نفر زیاده وبا کلیییییییییییی التماس کردنش راضی شدن40نفرکه یه ماشین میشد وببرن واینکه خرجش نصف به عهده ی دانشگاه باشه نصفشم به عهده ی بسیج
که متاسسسسسسفانه متاسسسسسسفانه دانشگاه زد زیرشوگفت من یه قرونم نمیدم
خلاصهههههههه این آرزوخانم ما مکافاتی کشید کلا
از آنجایی که نصف بودجه ی درنظر گرفته شده دود شد رفت هوا بانصف دیگش فقط تونستن نصف بچه هارو که نصف یه اتوبوس میشدن باخودشون ببرن
این درصورتیست که 40نفری که قرار بود بروند ثبتنامشون تکمیل شده بود ینی پولشونم داده بودن...
آرزوموندو خبری که باید به بچه های حذفی میداد واینکه چجوری باید انتخابشون میکرد
این شد که تصمیم گرفت قرعه کشی کنه اینجوری نه پارتی بازی بود نه جای گله و شکایتی..
تو قرعه کشی 25نفر انتخاب شدن که منو بروبچمونم تکمیل بودیم خداروشکر وخیلی ذوقیدیم
قرار شد 21اسفند ما راهی راهیان شویم
روز موعود فرارسییییییییدو ما هم که خیلی انتظار کشیده بودیم به موقع حرکت کردیم
مکان تجمع امامزاده عبدلله گرگان بود وهمه ی دانشگاه ها باهم اعزام میشدن
ما8تا ماشین بودیم ینی 300نفر
تو کل مسافرت خیلی سختی کشیدیم خیییلی
مثلا اگه جایی واسه خواب نگه میداشتن 3تا دستشویی داشت ما300نفر بودیم
یا ساعت12شب که ما از شدت گشنگی معده درد گرفته بودیم وایمیستادن واسه شام
خلاصهههههه هر چی بود آخرش یه خاطره خوب برامون گذاشت
راستش اول که شروع کردم بنویسم میخواستم سیر تا پیاز اتفاقاتمونو بنویسم ولی به جون خودم نمیدونم چرا هیچی یادم نمیاد الان
بعدا از بچه ها میپرسم میام مینویسم
خدا نگه دار